نمیدانم چرا همش از خواب میپرم بدخواب شدم خواب میبینم همش همانی که میخواهم فراموشش کنم گوشه گیری میکند آواز میخواند و کسانی از عزیزانش برنامه هایی برایش دارندو همه جا جز در اتاق تنهاییش همراه یا دورورش بودند حواسشان بود زیرچشمی عین سربازانی که دستور داشتند حتی صمیمی شدنشان هم عجیب بود. همه چیز مرموز و عجیب من بی قراری احساس کردم
پ. ن : هرچی سعی کردم ازون خواب خودمو بکشم کنار تا راحت بخوابم نشد و از خواب پریدم اومدم اینجا نوشتم تا حدیشو.
درباره این سایت